علی
محمّد شیرازی از جمله مدعیانی است که در توجیه ادعای مهدویت خود، از ادعای
تازه مظهریت پرده برمیدارد: «نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود
را در حق مسلمین واسع فرمود تا آنکه آنها را نجات دهد. مقامی که اول خلق
است و مظهر انّنی انا الله، گونه خود را به اسم بابیت قائم آلمحمّد (عجل
الله تعالی فرجه) ظاهر فرموده.»(1)
آیتی از مبلغان و نویسندگان بهائیت
(م 1332ش) نیز ادعای مظهریت حسین علی نوری را اینگونه گزارش میکند: «در
سن چهل سالگی به بغداد مراجعت فرموده در همان سال کتاب ایقان نازل گشت و
چون سنین عمر شریفش به چهل و هفت رسید، بعثت جهری واقع شد و در باغ نجیب
پاشا در بغداد علناً مظهریت و مأموریت خویش را اظهار فرمود.» (2)
اشراق
خاوری نویسنده و مبلغ بهائیت (م 1351ق) نیز حسین علی را مظهر الهی خوانده و
درباره امی بودنش مینویسد: «مظهر الهی باید نور الهی باشد و نورانیتش از
خود او باشد، نه از غیر، مثل این آفتاب که نورش از خود اوست.» (3) وی در
جای دیگر نیز مینویسد: «مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه
بالاتر است، زیرا نبوت به ظهور محمّد رسول الله ختم گردید و این دلیل است
که ظهور موعود عظیم، ظهور الله است.» (4) او گزارشی آورده است: «خداوند
همانا در قرآن مجید حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) را خاتمالنبیین
نامیده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سوره الاحزاب نازل
شده: ﴿ما کان محمّد أبا أحدٍ مِن رِجالِکم و لکن رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ
النَبیینَ﴾ (احزاب، 40) و از این مطلب در کمال وضوح عظمت مقام مظهر الهی و
موعود ملل و ادیان ظاهر میشود. به این معنی که مقام آن حضرت، رسالت و نبوت
نبوده و نیست، بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب الغیوب است که در قرآن
مژده ظهورش به همین اسم نازل شده: ﴿هَل یَنظُرُونَ إلّا أن یَأتِیَهُمُ
اللهُ فی ظُلَلِ مِنَ الغَمامِ﴾ (بقره، 210) (5)
حسین علی نوری درباره
هیکل و جمال و کینونت و ذاتش مینویسد: «کذلک نزّلت جنود الوحی من شطر
اللّه المهیمن القیّوم و ظهرت جنود الالهام من مشرق الامر من لدی اللّه
العزیز المحبوب. قل قد قدّر مقادیر الاَشیاء فی هذا الهیکل المخزون المشهود
و کنز فیه علم السّموات و الارض و علم ما کان و ما یکون و رقم من اصبع
صنع ربّک فی هذا الکتاب ما یعجز عن ادراکه العارفون و خلق فیه الهیاکل
الّتی ما اطّلع بها احدٌ الّا نفس اللّه ان انتم توقنون طوبی لمن یقرئه و
یتفکّر فیه و یکون من الّذینهم یفقهون. قل لا یری فی هیکلی الّا هیکل اللّه
و لا فی جمالی الّا جماله و لا فی کینونتی الّا کینونته و لا فی ذاتی الّا
ذاته و لا فی حرکتی الّا حرکته و لا فی سکونی الّا سکونه و لا فی قلمی
الّا قلمه العزیز المحمود. قل لم یکن فی نفسی الّا الحقّ و لا یری فی ذاتی
الّا اللّه ایّاکم ان تذکروا الآیتین فی نفسی تنطق الذّرّات انّه لا اله
الّا هو الواحد الفرد العزیز الودود. لم ازل کنتُ ناطقاً فی جبروت البقآء
اننّی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم و لا ازال انطق فی ملکوت
الاسمآء اننّی انا اللّه لا اله الّا انا العزیز المحبوب. قل انّ
الرّبوبیّة اسمی قد خلقت لها مظاهر فی الملک انّا کنّا منزّها عنها ان انتم
تشهدون و الالوهیّة اسمی قد جعلنا لها مطالع یحیطنّ العباد و یجعلنّهم
عباد اللّه ان انتم توقنون کذلک فاعرفوا کلّ الاسماء ان انتم تعرفون. ان یا
لام الفضل فی هذا الاسم انّا جعلناک مظهر الفضل بین السّموات و الارض منک
بدئنا بالفضل بین الممکنات و الیک نرجعه ثمّ منک نظهره مرّة اخری امراً من
لدنّا و انا الفاعل لما اشآء بقولی کن فیکون کلّ فضلٍ ظهر فی الملک بدء
منک و الیک یعود.» (6)
این ادعاها ریشه در جریانهای باطنی و انحرافی پیش از بابیت و بهائیت دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. 1. 1. مخمسه:
مخمسه از جمله کسانی هستند که از مظهریت سخن رانده اند. اشعری (از محدثان و
فرقهنگاران قرن سوم) درباره مظهریت در مخمسه مینویسد: «از این جهت به
پیروان ابوالخطاب مخمسه گفته میشود که میپنداشتند خداوند بزرگ در پنج
صورت مختلف (محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین) ظاهر و متجلی گشت.» وی همچنین
مینویسد: «پنداشتند حقیقت و صورت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم)
مظهر خداست، زیرا او نخستین شخص و ناطقی بود که نطق کرد.» (7)
1. 1. 2. نصیریه:
نوبختی (از متکلمان و فرقهنگاران قرن سوم) در گزارش نصیریه مینویسد:
«آنان پندارند که خدای تعالی بعضی اوقات در جسد علی حلول میکرد و گویند آن
زمانی که علی درب بسیار سنگین خیبر را از جای برکند، به قدرت ربانی او بود
و زمانی بود که خداوند در او حلول کرده بود.»(8)
1. 1. 3. حروفیه:
حروفیه معتقدند که خدای سبحان در شخص انسان متجلی میشود، این مظاهر الهی
در صور متوالیه انبیاء و اولیاء و عاقبت بهصورت الوهیت ظهور میکند.(9)
فضلالله استرآبادی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) را آخرین و خاتم
پیامبران میداند که پس از او نبوت به اولیاء میرسد که عبارتاند از امیر
مؤمنان علی(سلام الله علیه) تا امام حسن عسکری(سلام الله علیه) و
فضلالله خود را خاتم اولیاء و آخر آن مظاهر میخواند. او خود را سرآغاز
دوره جدید و مظهر «الوهیت» میداند. (10) دختر او «کلمه الله هی العیا» و
«قرهالعین» لقب داشت که به گمان برخی فرقه نگاران بابیت با الگوگیری از
حروفیه این لقب را به طاهره زرین تاج داده است. (11)
1. 1. 4. نقطویه:
این فرقه، مرشد را مظهر خدا و «انسان الهی» میانگاشتند. (12) در کتاب
محرمنامه آمده است: «همانگونه که خاتم انبیاء هم صاحب نبوت و هم صاحب
ولایت است، نبوت به وجود او ختم میشود و ولایت و جانشینی او را علی(سلام
الله علیه) جائز میگردد، همانگونه نیز خاتم اولیا (فضل) هم صاحب ولایت و
هم مظهر الوهیت است و ولایت به وجود او ختم میشود، ازاینرو مقام جانشینی
او فقط مظهری از الوهیت است و اولین وصی و قائم مقام او نیز کلمه الله هی
العیا (دختر فضل) است. (13)
1. 1. 5. اهل حلول:
عبد القاهر بغدادی
(از محدثان و فرقهنگاران قرن چهارم) مینویسد: «دیدم بعض اهل حلول را.
الحلمانیه یستدل علی جواز حلول الاله فی الاجساد بقول الله تعالی للملائکه
فی آدم: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» (حجر، 29) و کان
یزعم ان الله انما امر الملائکه بالسجود لآدم لانه کان قد حل فی آدم و انما
حله لانه خلقه فی اسحن تقویم».(14)
1. 1. 6. اهل حق:
ازجمله
اعتقادات اهل حق، اعتقاد به حلول یا تجلی ذات حق در جامه و دون بشر است.
(15) بنا به خلاصه نامه سرانجام، جامه به معنی پیکره و قالب انسانی است و
چنانچه به تکامل برسد، نور و فروغ الهی در آن تجلی میکند و به پایه مظهریت
میرسد.(16) به اعتقاد اهل حق، هفتوانه مظاهر الوهیت هستند. (17) برخی از
اهلحق اولین تجلی کامل ذات خدا را در حضرت علی (سلام الله علیه) و دومین
تجلی تام و تمام را در سلطان اسحاق میدانند و گاهی اسحاق را دون یا مظهر
علی (سلام الله علیه) خوانده و آن دو را برابر دانستهاند.(18)
پانوشت
1. دلائل السبعه، ص 29.
2. الکواکب الدریه، ص 258.
3. گنجینه حدود و احکام، ص 379.
4. رحیق مختوم، ج 1، ص 78.
5. قاموس توقیع منیع، ج 1، ص 114.
6. آثار قلم اعلی، ج 1، ص 13 - 14.
7. المقالات و الفرق، ص 123.
8. فرق الشیعه، ص 135 - 136.
9. فرهنگ فرق اسلامی، ص 154.
10. فرهنگ فرق اسلامی، ص 154.
11. همان، ص 155.
12. جنبش نقطویه، ص 137.
13. دایرة المعارف تشیع، ج 6، ص 245.
14. الفرق بین الفرق، ص 156 - 157.
15. شناخت فرقه اهل حق، ص 87.
16. همان، ص 88 .
17. همان.
18. شاهنامه حقیقت، ص۲۹.
نک: محمد علی پرهیزگار، فصلنامه پژوهشهای مهدوی، شماره 15.