بهائیت یک جریان تشکیلاتی متناقض است که در نوشتارهای بسیاری تناقضات تعالیم دوازدهگانه آن بیان شده است.(1) لیکن لازم است که با این نوشتار که به مناسبت ترور سردار شهید قاسم سلیمانی تقدیم می شود، چند نکته یادآوری و بازشناسی شود:
1. شعار صلح جهانی بهائیت
تشکیلات بهائیت با کاربست شعارهای زیبا و فریبنده، خود را بزک کرده و به مخاطب عرضه میکند، ازاینرو دردمندِ بیخبر، در پی فرار از فشار روزگار و گرفتاریهای بسیار به چنگال سوداگران ظاهر آراسته میافتد؛ همچون دختری ظاهربینی که شیفته ظاهر فریبا و وعدههای دلربای مخاطب میشود و هستی خود را به حجله شیطانصفتی میسپارد که دنیای آرزوهایش را تیره و تار میسازد.
صلح عمومی و تحریم جنگ یکی از این وعدههای فریبا و دلربای بهائیت است که عباس افندی در تبیین آن مینویسد: «تعلیم یازدهم حضرت بهاءالله، صلح عمومی است و تا عَلَم صلح عمومی بلند نگردد و محکمه کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور ما به الاختلاف دُوَل و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیابد بلکه هر روز بنیان بشر زیر و زبر گردد و آتش فتنه زبانه کشد و ممالک قریب و بعید را مثل خاکستر کند. جوانان نو رسیده هدف تیر اعتساف گردند و اطفال مظلوم یتیم و بی پرستار مانند و مادرهای مهربان در ماتم نو جوانان خویش نوحه و ندبه نمایند شهرها خراب شود ممالک ویران گردد. چاره این ظلم و اعتساف صلح عمومی است.»(2)
عباس افندی بر پایه شعار صلحطلبی، درباره مقابله به مثل و قصاص مینویسد: «هیأت اجتماعیه باید محافظه حقوق بشریه نماید . مثلاً اگر کسی بر نفس من تعدّی کند و ظلم و جفا روا دارد و زخم بر جگرگاه زند ابداً تعرّض ننمایم بلکه عفو نمایم ولی اگر کسی بخواهد باین سید منشادی تعدّی کند البتّه ردع و منع نمایم هر چند در حقّ ظالم عدم تعرّض بظاهر رحمت است لکن در حقّ جناب منشادی ظلم است».(3)
وی در جای دیگری مقابله به مثل و انتقام را مذموم میخواند: «اگر نفسی به نفسی ظلمی کند ستمی کند، تعدی کند، و آن شخص مقابله بالمثل نماید این انتقام است و مذموم است زیرا زید اگر پسر عمرو را بکشد عمرو حق ندارد که پسر زید را بکشد، اگر بکشد انتقام است این بسیارمذموم است بلکه باید بالعکس مقابله کند، عفو کند بلکه اگر ممکن شود اعانتی به متعدی نماید.این نوع سزاوار انسان است».(4)
این جمله عین مغالطه است؛ اگر کسی پسر دیگری بکشد، پسرش را نمی کشند، بلکه خود او را قصاص می کند و این عین حقی است که همه ادیان برای صاحب حق محفوظ دانسته اند و مذموم هم نمی شمازند.
دوگانگی این آموزه بهائیت با آموزه سایر ادیان الاهی در باب قصاص نیز یکی دیگر از نشانه های عدم نبوت حسین علی نوری و غیر الاهی بودن جریان بهائیت است، زیرا کلیت ادیان الاهی به جهت صدور از منشاء واحد یکسان است و تناقضی در آنها نیست.
بهائیت در حقیقت با حمایت از ترور سردار سلیمانی، از دشمنان سردار شهید حمایت می کند و این یعنی حمایت از برداری و کودک کشی داعش و ترورهای ناجوانمردانه همپیمانانش.
جریان بهائیت در حالی این شعارهای فریبا را سر میدهد که عملکردی خلاف صلحخواهی و تبلیغ آن را دارد که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
الف. حسین علی نوری از ممنوعیت تعرض میگوید؛ ولی عباس افندی از دستور پدرش برای کتک زدن دیگران گزارش میدهد: «وقتی جمال مبارک از سلیمانیه تشریف آوردند یک روز توی کوچه تشریف میبردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یک شخص کباب فروش آهسته گفت: باز بابیها آفتابی شدند! جمال مبارک به میرزا محمدقلی فرمودند: بزن توی دهنش! میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش میزد».(5)
شایان ذکر است که این دستور به قدری اثرگذار است که از آن پس عباس افندی طعم سنگینی دستش را به دیگران را هم میچشاند؛ از جمله گزارش شده:
روزی (عبدالبهاء) در بیرونی بیت مبارک در حیفا فرمودند: «دستمالم را فراموش کردم». یک نفر از احبا که معروف باستاد محمد علی بنا بود، به این مضمون عرض کرد: «چگونه میشود مظهر حق چیزی فراموش کند»؟ فورا یک سیلی باو زدند و فرمودند: «مردک! به یک دستمال فراموش کردن صد نفر را امتحان می کند.»(6)
درباره دست سنگین عبدالبهاء گزارشهای دیگری نیز وجود دارد:
یکم. ...آنگاه (عبدالبهاء) با کمال وقار و قدرت نزدیکش تشریف بردند و چند کشیدی و سیلیهای محکم باو زدند.(7)
دوم. ... بلند شد تا کفشش را به پا کند. تا عقب کرد یک سیلی محکمی به او زدم. خواستم یکی دیگر بزنم که فرار کرد.(8)
سوم. گفتم قم (پاشو) و یک سیلی به گوشش زدم و از بالای عمارت بلند کرده به پایین انداختم.(9)
چهارم. حضرت عبدالبهاء او را احضار فرمودند ... آنگاه در تحت تهدید و توبیخ و چند کشیدی قرار گرفت. پس از آنکه خارج شد، مجددا بلافاصله او را خواستند. پیش خود تصور کرده بود شاید ورق برگشته است ولی چنین نبود زیرا در حین ورود مره اخری (بار دیگر) اشد از ماقبل شروع فرمودند.(10)
ب. حسین علی نوری که دیگران را به صلح میخواند، درباره برخورد به دشمنانش مینویسد: «کن کشعله النار علی اعدائی و کوثر البقأ لاحبائی؛ یعنی: بر دشمنانم مانند شعلهی آتش باش و برای دوستانم کوثر بقا».(11)
ج. اختلافات میان حسین علی نوری و صبح ازل کار را به جایی رساند که حکومت عثمانى براى پایان دادن به این منازعات، بهاءالله و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل و ازلیان را به قبرس تبعید کرد.
د. پس از مرگ بهاءالله، بین دو برادر (غصن اکبر و غصن اعظم) اختلاف ایجاد شد و کار به دعوا و ناسزاگویی کشید. عبدالبهاء طرفداران خود را ثابتین و طرفداران برادرش محمد علی افندی را ناقضین میخواند. در مقابل، محمد علی افندی طرفداران خود را موحدین و طرفداران برادر را مشرکین مینامید.
هـ. عباس افندی جنگی را علیه خود را مذموم و آنچه به نفعش باشد ممدوح میداند: «جهانگشائی و کشورستانی ممدوح و بلکه در بعضی اوقات جنگ بنیان اعظم صلح است ... فی الحقیقه این قهر عین لطف و این ظلم جوهر عدل و این جنگ بنیان آشتی است».(12)
و. صلح طلبیهای بهائیان در حالی است که آنان پیوسته طرفدار حاکمان ظالم و امپراطوریهای مستکبر بودهاند؛ برای نمونه:
عباس افندی در تأیید دولت عثمانی میگوید: «الهی الهی اسالک بتأییداتک الغیبیه و توفیقاتک الصمدانیه و فیوضاتک الرحمانیه ان تؤید الدوله ئالعلّیه العثمانیه و الخلافه المحمّدیه علی التمکنّ فی الارض و الاستقرار علی العرش؛ خدایا خدایا تو را به تأییدات پنهانی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت خواستارم که دولت سربلند عثمانی و خلافت محمدی را مؤید فرمایی و در زمین مستقر و مستدام داری».(13) در این درحالی است که امپراطوری عثمانی یک حاکم سفاک بود که تنها در حمله به کربلا چند ده هزار نفر بیگناه و بیدفاع را با سفاکی تمام کشت.
عباس افندی درباره دولت انگلیس نیز اینگونه دعا میکند: «اللّهمّ اید الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انگلترا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلّها الظلیل علی هذا الاقلیم الجلیل؛ پروردگارا امپراتور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت موید بدار و سایهی بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز».(14) این دعا از آن جهت است که بهائیان از روسیه دل شسته و سوی انگلستان آمدند و امید حمایت دارند.
آیا چنین کسی میتواند طرفدار صلح و یاری مظلومان عالم باشد، از اینروست که عزیه نوری (خواهر بهاء الله و عمه عبدالبهاء که به درستی این خانواده را میشناسد) درباره برادر خود (حسین علی بهاء) مینویسد: «در محافل میخواندند و میخندیدند؛ اگر حسینعلی مظهر حسینِ علی است، هزار رحمت حق بر روان پاک یزید؛ و میگفتند که ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم».(15)
ز. نمونههای صلحطلبی بهائیان بسیار است؛ از جمله جریان ابرقو که شناعتش به اندازهایست که انسان قید یادآوریش را میزند.
2. اقدامات بهائیان معاصر
نگاهی به سیره عملی بهایان معاصر نیز پرده به ظاهر طلحطلبی بهائیان را کنار زده و خصلت منفعتطلبی و حمایت از مستکبرین و جنگطلبان را نمایان میسازد؛ آنگونه که در چند سال گذشته وقتی به حمایتهای بهائیان مینگریم، حمایت از اسرائیل در جنگ کودککشی غزه را میبینیم. حمایت از عربستان در ویرانگری یمن و کشتار زنان و کودکان یمن را شاهدیم. سکوت و حمایت از ویرانی عراق و سوریه و ... را میبینیم.
هنگامیکه داعش مشغول سفاکی و کشتار بیپناهان و فروش دختران و زنان به عنوان برده بود، ندای صلح را فراموش کرده بودند؛ ولی حال که سردار مقاوت، قاسم سلیمانی توسط امپراطوری سلطه و کشتار به شهادت رسیده، شمع بر کیک میگذارند و جشن و پایکوبی میکنند که سردار ظلمستیز و حامی زنان و کودکان عراق و سوریه و یمن و ... کشته شد!!!
شادی شما از چیست؟ از خوشرقصی در برابر اربابان امریکایی و انگلیسی و اسرائیلی و سعودی؟
قاسم سلیمانی چه کرده بود که جشن گرفتید، غیر از جنگ با داعش سفاک و رهایی اسرای سوریه و عراق و جلوگیری از فروش زنان و دختران.
البته حق با شماست، از کسانی که بگویند: «بر دشمنانم مانند شعلهی آتش باش و برای دوستانم کوثر بقا» توقعی جز این نمیتوان داشت. شما باید در برابر حمایت جنایتکاران به ستیز به حقخواهان بپردازید.
به قول عزیه خانم، اگر این صلح طلبی است، صد رحمت به روان پاک یزید (به نسبت شما)...
بهائیت در دویست سال گذشته چه کرده جز خرافه پراکنی و خشونت گستری؟ از کدام مظلوم حمایت کرده؟ با کدام ظالم به ستیز برخواسته؟
پانوشت:
1. برای مطالعه مقالات تناقض تعالیم دوازده گانه بهائیت کلیک کنید.
2. عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 150.
3. عبدالبهاء، مفاوضات، ص 189.
4. عبدالبهاء، مفاوضات، ص 186 ـ 187.
5. خاطرات حبیب، ج 1، ص 266.
6. خاطرات خلیل شهیدی، ص 193.
7. خاطرات خلیل شهیدی، ص 224-225.
8. خاطرات حبیب، ج 1، ص 416-417.
9. گفتار شفاهی مرکز میثاق در جمع حاضران و مجاورین در حیفا از خاطرات میرزا عیسی اصفهانی دراگاهی، ص 20.
10. خاطرات خلیل شهیدی، ص 253-254.
11. ادعیه حضرت محبوب.
12. بهاءالله و عصر جدید، ص 194.
13. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 312.
14. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 347.
15. عزّیه خانم، تنبیه النائمین، صص 11ـ12.