بهائیت جریانی سیاسی است که برای حضور در جوامع مذهبی، رنگ و لعاب مذهبی به خود می گیرد، لیکن بنا به دلایلی از جمله خطاهای انسانی یا منافع تشکیلاتی، سران این جریان مباحثی را مطرح می کنند که با شعارهای قرن اتمی آنان در تناقض است.
کلام عباس افندی (عبدالبهاء) از جمله این مباحث است که انسان را مجبور می داند؛ وی می نویسد: «به نصوص الهیه، ما ممنوع از فسادیم و مأمور به صلح و صلاح و مجبور به راستی و دوستی و آشتی به جمیع اقوام و امم آفاق». (1) وی صراحتاً در این جمله، صراحتا انسان را مجبور به راستی، دوستی و آشتی می داند.
جبر و اختیار از مباحث قدیمی است و روشن است که جبر، یعنی سلب اختیار انسان. بنا بر این نوشته مبین قرن اتمی بهائیت، بهائیان هیچگونه اختیاری در راستی، دوستی و آشتی خود با سایر اقوام و امم ندارند و چنین اعتقادی یعنی:
اولاً بهائیان اگر دوستی و ... داشته باشند، نمی توان آن را به عنوان یک حسن رفتار معرفی کرد، زیرا آنان کاری را از روی اختیار انجام نداده اند، که اگر از روی اختیار بود، شاید انجام نمی دادند.
دوم به اصطلاح دوستی، آشتی و ... بهائیان، کار نیکی نیست که مستحق پاداش باشد، زیرا از روی جبر است و شخص مجبور استحقاق پاداش یا کیفر ندارد، زیرا کار انجام شده، اختیاری نبود که اگر بود، شاید انجام نمیشد.
بر اساس این آموزه، بهائیان همچون ربات یا ابزار بی اختیاری هستند که انتخابی از خود ندارد و قدرت تفکر و تصمیم گیری نیز ندارند؛ برای آنان املا شده و آنان بی چون و چرا این کارها را انجام می دهند، همانگونه که حسین علی نوری (بها) به آنان دستور داده و می گوید: «کور شو تا جمالم بینی، و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی، و جاهل شو تا از علمم نصیب بری، و فقیر شو تا از بحر غنای لایزالم قسمت بیزوال برداری. کور شو یعنی از مشاهدهیِ غیر جمال من، و کر شو یعنی از استماعِ کلامِ غیر من، و جاهل شو یعنی از سوای علمِ من، تا با چشم پاک و دل طیب و گوش لطیف به ساحت قدسم در آیی».(1)
این دستور حسین علی، یعنی نیازی نیز که تو فکر کنی، ببینی یا بشنوی؛ عبد محض من باش و اختیارت را به من بسپار و فقط از من تبعیت کن؛ من به جای تو تصمیم می گیرم ...
باور به جبر، آثار و پیامدهای فراوانی دارد و ابعاد مختلف زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. این عقیده، مانند میکروب بیماری فلج، روح و اراده انسان را فلج میسازد، چون این مسلک، انسان را کاملاً فاقد اختیار و آزادی میداند.(3) در اینجا برخی از آثار منفی اعتقاد به جبر در جامعه بیان میشود:
1ـ افزایش ظلم و تعدّی: این طرز تفکر، دست چپاول زورگویان را درازتر میسازد، زیرا این افراد، مقام و اموالی را که غصب کردهاند، نعمتهایی از جانب خدا به شمار میآورند؛ چرا که طبق این عقیده برای خود ارادهای در کسب آن نمیبینند.(4)
2ـ افزایش خضوع در برابر ظلم: این عقیده از طرفی دیگر، ظلمپذیری را رواج داده و موجب میشود، برخی از افراد جامعه، به خود حق اعتراض و گرفتن حقشان را ندهند و این افراد وظیفه خود را صبر در برابر جبر الاهی بدانند، زیرا آنها چنین میاندیشند هر بلایی که بر آنان وارد میشود، مستقیماً از سوی خدا است و مقابله با آن خلاف مقام تسلیم و رضایت نسبت به خواست الاهی است.(5)
3ـ رواج فساد: چون این مکتب رابطهای بین اعمال و شخصیت انسان و آینده سعادتبار و شقاوتبارش قائل نیست، معتقدان به این نظریه هرگز در فکر تقویت شخصیت و اصلاح اخلاق و اعمال خود نمیافتند و همه چیز را به تقدیر و سرنوشت میسپارند(6) که این موجب اصلاح نشدن جامعه و رواج فساد در آن میگردد.
آموزه «امر بین امرین» اثبات اختیار انسان با حفظ ارتباط على و معلولى آن به اراده ی الاهى است و در برابر ناتوانى تحلیلى دو نظریهى جبر و تفویض به خوبى افعال اختیارى انسان را تبیین مى کند
4ـ سلب مسئولیت و پوچگرایی: لازمه اعتقاد به جبر، سلب مسئولیت از انسان و به معناى نفى مهمترین ویژگى موجود در انسان است. این امر منتهی به پوچى و بیهودگى هر نظام تربیتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشریعى اسلام میشود، زیرا در صورتى که انسان، اختیارى در انجام کارهایش نداشته باشد، دیگر جایى براى وظیفه و تکلیف و امر و نهى و پاداش و کیفر، باقى نخواهد ماند.(6) این حالت منجر به ایجاد آشوب و بیسامانی در انجام تکالیف و وظایف اجتماعی خواهد شد.
یادسپاری
1. روشن است که بر اساس عقل سلیم، انسان مختار است، نه مجبور، چون:
الف. همه، نیکوکاران را ستایش و بدکاران را سرزنش می کنند، اگر انسان مجبور بود، ستایش و سرزنش معنایی نداشت.
ب. همه در تعلیم و تربیت فرزندان خود سعی و تلاش می کنند، اگر انسان مجبور بود، این سعی و تلاش، بیهوده بود و اثری نداشت.
ج. انسان گاهی از گفتار و کردار گذشته خود پشیمان می شود، اگر مجبور بود، دیگر پشیمانی معنایی نداشت، اختیاری در کار نبوده که بخواهد پشیمان شود.
د. در همه جای دنیا، مجرمان و بدکاران را محاکمه و مجازات می کنند؛ اگر مجرمان مجبور باشند، محاکمه و مجازات آنان بی معناست.
هـ. انسان پیش از انجام بسیاری از کارها، با دیگران مشورت می کند؛ اگر او در انجام یا ترک مجبور است، مشورت کردن بی معنا و کاری عبث و بیهوده است، چون فکر و مشورت در عملِ اجباری اثر ندارد.
2. با وجود همه آنچه در باره ترویج جبرگرایی در بهائیت خواندید، به این نکته نیز توجه کنید که سران بهائیت، در جای دیگری همین دوستی و راستی را ابزاری برای جذب دیگران به بهائیت دانسته و در راستای این هدف به آن توصیه می کنند: «عاشروا مع الادیان بالرّوح و الرّیحان»(7) و «با او معاشرت و مجالست و مؤالفت نمایند و او را تبلیغ کنند».(8)
بنابراین شاید بهترین تبیین جمله «مجبور به راستی و دوستی و آشتی به جمیع اقوام و امم آفاق» این باشد که سران بهائیت برای تابع ساختن پیروانشان، از جبر سخن می رانند، چون برای تبلیغ و جذب دیگران، به ابزارهایی همچون حفظ ظاهر نیازمند هستند که مهمترین آنها، خوشرفتاری و خوشگفتاری و بهره گیری از راستی، دوستی و آشتی ظاهری با سایر اقوام و امم است که اگر مجبور نبودند برای تبلیغ از این ابزار استفاده کنند، ظاهر را حفظ نکرده و روی دیگر سکه را نشان می دادند.
پانوشت
1. الواح وصایای حضرت عبدالبهاء.
2. ادعیه حضرت محبوب، ص 427 ـ 428.
3. مجموعه آثار شهید مطهری، (انسان و سرنوشت)، ج 1، ص 375.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. مجموعه الواح مبارکه، ص 256.
8. امر و خلق، ج 3، ص 496 ـ 497.
منبع: پایگاه جامع شناخت بهائیت