بهائیت جریانی است که با شعار دین و مقتضیات زمان به تبلیغ باورهای خود می پردازد و اسلام را خلاف مقتضیات زمان می خواند.

اشکال در مساله «اسلام و مقتضیات زمان» اشکال همزیستی و هماهنگی دو شیءاست که در طبیعت خودشان برضد یکدیگرند؛ یکی از این دو در طبیعت خودش ثابت است و دیگری در طبیعت خودش متغیر و ناثابت است؛ اسلام به حکم اینکه دینی نسخ ناپذیر، تغییرناپذیر و جاودانی است، شیئی ثابت است و از طرف دیگر مقتضیات زمان به حکم اینکه در زمان قرار گرفته است و هرچه در زمان قرار می گیرد از جمله شرایط زندگی بشر ناثابت و متغیر است و به یک حال باقی نمی ماند، با یکدیگر در تضاد ذاتی هستند.

در این صورت دو چیز که یکی خاصیت ذاتی اش ثابت و دیگری تغییر و تحول است چگونه می توانند با همدیگر همزیستی و هماهنگی داشته باشند؟ بالاتر آنکه ثابت است بخواهد هادی و راهنمایی آن که متغیر است باشد؟

در جواب می گوییم:
نه اسلام به مفهوم مطلق ثابت است که هیچگونه تغییری در قوانینش وجود ندارد
و نه شرایط و مقتضیات زمان به این شکل است که غالباً تصور می شود که لازمه زمان این است که همه چیز تغییر کند؛

یعنی در اسلام عناصری ثابت و عناصری متغیر وجود دارد، عناصری که باید ثابت بماند و عناصری که باید تغییر کند و آن تغییرها باید در کادر آن عناصر ثابت رخ دهد و اگر تغییرهای زمانی در کادر آن عناصر ثابت رخ بدهد، تغییر هست ولی تکامل نیست بلکه انحراف و سقوط است.

جوامع هم می توانند به سمت ترقی بروند هم به سمت سقوط
در یک اجتماع همانطور که ترقی اجتماعها در زمان صورت می گیرد انحطاط اجتماعها هم در زمان صورت می گیرد، بنابراین ما یک مسیر ترقی داریم که اگر اجتماع در آن مدار حرکت کند ترقی است ولی اگر خارج از آن مدار حرکت کند تنزل است.

زمان هم عناصری ثابت و متغیر دارد یعنی یک سلسله عناصر در زندگی بشر باید ثابت باشد تا اینکه امکان ترقی در زندگی باشد. تغییر باید در یک مدار معین و مشخص و در یک جهت خاص صورت بگیرد تا ترقی باشد والا ترقی نیست.

بنابراین اسلام اصولی دارد که آن اصول ثابت است و تغییرپذیر نیست ولی در اسلام جای تغییر هم وجود دارد که تغییر قانون اسلام، نسخ و از بین بردن آن نیست بلکه اسلام یک نوع رمزی و یک دستگاه متحرکی در داخل خودش قرار داده که خودش از ناحیه خودش تغییر می کند نه از ناحیه کسی دیگر که مثلاً علما بیایند تغییر بدهند؛ علما فقط می توانند آن تغییرات را کشف کنند نه اینکه تغییر بدهند.(۱)

این نکته را باید مد نظر داشت که:

اولاً ادعای سران بهائیت و آموزه های آنان به هیچ وجه مطابق با مقتضیات زمان نیست که سلسله مقالاتی در این باره تدوین شده است؛(۲)

ثانیاً این شعار هم بر خلاف ظاهرش، حرف تازه ای نیست که بهائیان از آن سخن گفته باشند، بلکه اسماعیلیان نزاری پیش از آنان چنین شعاری می دادند: «برخی نزاریان معاصر نظریه قیامت را به طریقی دیگر تفسیر کرده‌اند. از نظر آنان یکی از وظایف اساسی امام در هر عصر تفسیر و تأویل شریعت بر اساس مقتضیات زمان خود یا به عبارت دیگر تطبیق دین با زمان است. بر طبق این نظر اعلام قیامت در واقع کوشش امام برای تفسیری از شریعت است که با اوضاع زمان سازگاری داشته باشد، چون از دیدگاه آنان یکی از وظایف اساسی امام در هر عصر، تفسیر و تأویل شریعت بر اساس مقتضیات زمان خود یا به عبارتی تطبیق دین با زمان است. بر طبق این نظر اعلام قیامت در واقع کوشش امام برای تفسیری از شریعت است که با اوضاع زمان سازگاری داشته باشد. این دیدگاه در حقیقت توجیه انکار قیامت حسن دوم توسط حسن نومسلمان بود، زیرا اسماعیلیان، حسن نو مسلمان را امام معصوم و مصون از خطا می‌دانستند. آنان چنین توجیه می‌کردند که قیامت در واقع ۹ دوره نهایی بلکه دوران گذر است که در آن حجاب تقیه برداشته می‌شود و حقیقت عریان خودنمایی می‌کند.»(۳)

پانوشت
۱. اسلام و مقتضیات زمان، شهید مرتضی مطهری.
۲. از جمله: «بررسی و تحلیلی بر پیشینه‌شناسی بابیت و مهدویت علی‌محمد باب و رابطه آن با جریان‌های باطنی» (فصلنامه علمی – پژوهشی انتظار موعود، شماره ۵۳) و «بررسی و نقد تأویل قیامت موعود به قیام قائم»(فصلنامه علمی – پژوهشی انتظار موعود، شماره ۵۶) و «پیشینه‌شناسی و نقد ادعاهای سران بهائیت درباره نسخ شریعت اسلام در فتنه بدشت» (فصلنامه علمی – پژوهشی تاریخ اسلام، شماره ۷۰) و «پیشینه‌شناسی و نقد گرایش‌های باطنی بابیت و بهائیت» (فصلنامه علمی – پژوهشی مشرق موعود، شماره ۴۳) و «پیشینه ادعاهای مهدویت، نسخ اسلام و الوهیت سران بابیت در جریان‌های حروفیه و نقطویه» (فصلنامه علمی – ترویجی انتظار موعود، شماره ۴۹) و «پیشینه ادعاهای مظهریت و الوهیت سران بابیت و بهائیت در جریان‌های باطنی شیعه» (فصلنامه علمی – ترویجی پژوهش‌های مهدوی، شماره ۱۵).

۲. اسماعیلیه از گذشته تا حال، محمد سعید بهمن‌پور، ص ۲۲۰.

منبع: پایگاه جامع شناخت بهائیت