سران بهائیت همچون سایر مدعیانی که با پیروان سایر ادیان و مذاهب روبرو هستند، از تحری حقیقت و ترک تقلید سخن می‌گویند. این نوشتار نخست شعارهای آنان با موضوع حق‌پژوهی و تقلیدگریزی را گزارش می‌کند؛ سپس از تناقض‌هایی پرده بر می‌دارد که در گفتار و کردار و آموزه‌های سران این جریان هست:

1. شعارها
أ. نوری پیروانش را به تحقیق شخصی فرامی‌خواند که با گوش خود بشنوند و با چشم خود ببینند: «انسان چون به مقام بلوغ فائز شد، باید تفحّص نماید ... به سمع و بصر خود بشنود و ببیند.»(1)

ب. عباس افندی اهل انصاف را به بررسی و تحری حقیقت فرامی‌خواند: «نفوسی که منصفند، فحص می‌کنند، تحقیق و تدقیق می‌کنند، همان فحص و تدقیق سبب هدایت آن‌ها می‌شود ... می‌گویند می‌رویم، می‌بینیم و تحرّی حقیقت می‌نمائیم.»(2)

او این تحری را برای غیر بهائیان تجویز کرده و یهودیان و زرتشتیان و ... را به ترک تقلید و بررسی ادیان دیگر برای دستیابی به حقیقت فرا می‌خواند: «اول اساس بهاء اللّه تحری حقیقت است یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزه و مقدس گردند، زیرا موسویان تقالیدی دارند، زردشتیان تقالیدی دارند، مسیحیان تقالیدی دارند بودائی‌ها تقالیدی دارند. هر ملتی تقالیدی دارد، گمان می‌کند که تقالید خودش حق است و تقالید دیگران باطل؛ مثلاً موسویان گمان می‌کنند تقالید خودشان حق است و تقالید سائرین باطل. ما می‌خواهیم بفهمیم کدام یک صحیح است؟ جمیع تقالید که صحیح نیست؛ اگر به تقالیدی تمسک داشته باشیم، مانع است که تقالید دیگران را درست تحری نمائیم؛ مثلاً شخص یهودی چون معتقد و متمسک به تقالید موسویان است، ممکن نیست بفهمد دیگران حق هستند؛ پس باید تقالید را بریزد و تحری حقیقت بکند و شاید حق با دیگران باشد.»(3)
2. تناقض‌ها

أ. علی‌محمّد شیرازی حتی خواندن کتاب‌های غیر بابیان را منع کرده و در بابی با این عنوان می‌نویسد: «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المومنین».(4)

او باب حتی از نابودی کتب غیر بابی سخن رانده و بابی از کتاب خود را به این عنوان اختصاص می‌دهد: «الباب السادس من الواحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ما انشئت او تنشیفی ذلک الامر»،(5) از این‌رو عباس افندی دوران بابیت را عصر گردن‌زنی و قتل عام غیر بابیان و سوزاندن کتاب‌های غیر بابی و نابودی بقعه‌ها می‌خواند: «و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود.»(6)

ب. نوری با نفی تحقیق، از وجوب پذیرش بی‌چون و چرای کلام خود سخن می‌راند: «هیچ لذتی اعظم‌تر در امکان خلق نشده که کسی استماع نماید آیات آن را و بفهمد مراد آن را و لم بم (چون و چرا) در حق کلمات آن نگوید و مقایسه با کلام غیر او نکند.»(7)

وی از دیدن آثار دیگران و شنیدن کلام و استدلال غیر بهائیان نیز نهی می‌کند: «کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لا یزالم قسمت بی زوال برداری. کور شو یعنی از مشاهده‌ی غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیب و گوش لطیف به ساحت قدسم در آیی.»(8)

او شنیدن کلام مخالفان را ممنوع می‌سازد؛ حتی اگر مستدل بود و نقد مستندی ارائه کرد: «جمیع احبّاء الله لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمالِ عِزِّ ابهی ادراک نمایند از او احتراز جویند؛ اگر چه به کلّ آیات ناطق شود و به کلّ کتب تمسّک جوید الی ان قال عزّ اسمه؛ پس در کمال حفظ خود را حفظ نمایند که مبادا به دام تزویر و حیله گرفتار آیند. این است نصح قلم تقدیر.»(9) نوری نَفَس مخالف را نیز سمّی واگیر می‌داند: «پس از چنین اشخاص اعراض نمودن اقرب طرق مرضات الهی بوده و خواهد بود، چه که نَفَسشان مثل سمّ سرایت کننده است.»(10) همچنین آورده است: «جمال مبارک در جمیع الواح و رسایل احبّای ثابت را از مجالست و معاشرت ناقضان عهد باب منع فرمود که نفسی نزدیکی به آنان نکند، زیرا نَفَسشان مانند سَمِّ ثُعبان می‌ماند؛ فوراً هلاک می‌کند.»(11)

بر اساس آنچه گذشت، روشن شد که این شعار، تنها خطاب به غیر بهائیان و برای جذب آنان است؛ اگر کسی پس از پذیرش بهائیت، تحقیق و تحری حقیقت کرد و از بهائیت خارج شد یا بهائی ماند؛ لیکن برخی گفتار و کردار سران این جریان را خلاف نصوص خود دانست، به شدت با او برخورد شده و حتی از دایره انسانیت خارج می شود: «نفوسی که از این امر بدیع معرضند، از رداء اسمیه و صفتیه محروم و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور»؛(12) همچنین می‌نویسد: «الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»(13) نیز آورده است: «معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید، در همان حین هیکلش از قمیص انسانی خارج و به جلود بهائم ظاهر.»(14)

ج. عباس افندی در برخورد با معترض و مخالف دست به طرد و حذف می‌آلاید: «ایادی امرالله باید بیدار باشند؛ به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت، فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانه‌ای از او قبول ننمایند؛ چه بسیار که باطل محض، به صورت خیر درآید تا القای شبهات کند.»(15) او در این حکم، شعار زیبای خود را فراموش کرده است که می‌گفت: «محبت سبب حیاتست، جدائی سبب ممات».(16)

وی آشنایی کودکان بهائی با تعالیم غیر بهائی را سبب رسوایی بهائیت می‌داند: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتب‌های دیگران بروند چه که ذلّت امراللّه است و به کلّی از الطاف جمال مبارک محروم مانند، زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند.»(17)

او معاشرت با غیر بهائیان را سبب پریشانی دانسته و می‌گوید: «نفوسی که تصدیق نموده‌‌اند و به هدایت پرداخته‌اند و حال به کلی به پریشانی فکر مبتلا شده‌اند، سبب این است که این اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته‌اند و مخالفت نص صرحی الهی نموده با اشرار الفت گرفتند و مؤانست جستند. این است که می‌فرماید: مجالست اشرار نور جان را به نار حسبان تبدیل نماید، زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علت سرایت نکند. امروز جمعی بی‌خردان که مانند حیوان اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند، با هر نفسی الفت کنند، القاء شبهات نمایند، کم کم این سمّ مهلک در نفوس مستمینی تأثیر کند.»(18)

این همه ترس گواه آن است که سران این جریان از تزلزل آثار و استدلال‌های خود و سستی باورشان آگاهند، از این‌رو با محصور کردن پیروان خود در پی ناآگاه و غیر مطلع نگاه داشتن آنان هستند. همچنین روشن است که این شعار ویژه غیر بهائیان و برای جذب به بهائیت است، نه کسانی که بهائی هستند، زیرا اگر یک بهائی تحقیق کند و دین تازه‌ای برگزیند یا اشکال کند بر بعضی از آموزه‌های بهائیت یا آنچه مربوط به این جریان است، بی‌درنگ گرفتار طرد روحانی، تشکیلات و ... خواهد شد.

در پایان اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که بدانیم، حسین علی نوری (پیامبر خوانده بهائیت) می‌گوید: «تناقض را در ساحت اقدس مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود.»(19) آیا با وجود این جمله و وجود تناقضات فراوان در این شعار بهائیت (تحری حقیقت) باز هم می‌توان بهائیت را یک دین الهی خواند؟

قضاوت با شما

پانوشت
1. پیام ملکوت، ص 11.
2. خطابات، ج 1، ص 189.
3. پیام ملکوت، ص 17.
4. یعنی: تدریس کتابی به جز کتاب بیان جایز نیست. مگر هنگامی که در آن‌ها از آنچه به علم کلام مربوط است، نوشته شده باشد و همانا آنچه از منطق و اصول و علوم دیگر اختراع شده، برای اهل ایمان جایز نیست و در خواندن و تدریس آنها ماذون نیستند. بیان فارسی، واحد 4، باب 10.
5. یعنی: حکم نابودی تمامی کتب به جز آن‌هایی که درباره‌ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد. بیان فارسی، واحد 6، باب 6.
6. مکاتیب، ج 2، ص 266.
7. بدیع، ص 145.
8. ادعیه حضرت محبوب، ص 427 - 428.
9. گنجینه حدود و احکام، ص 450.
10. گنجینه حدود و احکام، ص 450.11.
11. گنجینه حدود و احکام، ص 449 - 450.
12. بدیع، ص 213.
13. بدیع، ص 140.
14. بدیع، ص 110.
15. الواح وصایا، ص 12 و 13.
16. خطابات، ج 1، ص 153.
17. مکاتیب، ج 5، ص170.
18. مائده آسمانی، ج 2، ص 35 - 36.
19. بدیع، ص 126.

لینک پیگیری مقالات در پیام رسانها:

ایتا:
https://eitaa.com/bahaiat

تلگرام:
https://telegram.me/bahaiat_net

https://telegram.me/joinchat/BkW_SUFwlMXotBYfp0OE7A