تناسخ اصطلاحی کلامی، فلسفی و عرفانی به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگ و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد.

به ظاهر، ریشه اعتقاد به تناسخ شبه قاره هند است و از آنجا به سایر فرهنگ‌ها نیز سرایت کرده است. این باور با آموزه‌های ادیان آسمانی سازش ندارد و دلایل فراوانی بر نادرستی آن ارائه شده است.

در این قسمت به گونه‌ای از معاد‌شناسی بابیت و بهائیت اشاره می‌کنیم که رنگ و بوی تناسخ دارد.

1. بابیت

علی‌محمّد شیرازی (باب) خود را همان آدم بدیع فطرت خوانده و می‌نویسد: «از برای خدا عوالم و اوادم ما لا نهایة بوده و غیر از خدا کسی محصی آن‌ها نبوده و نیست و در هیچ عالم مظهر مشیت نبوده الا نقطه بیان ... و بعینه نقطه بیان (علی‌محمّد) همان آدم بدیع فطرت اول بوده که خدا از آن روز تا امروز حفظ فرموده ... این ذکر نظر به ضعف مردم می‌گردد و الا مثلاً جوانی که دوازده سال تمام از عمر او گذشته نمی‌گوید که من آن نقطه هستم... از این جهت است که رسول خدا(ص) نفرمود که من عیسی(ع) هستم.»(1)

او عمر عالم از آدم تا عصر خود را 12210 سال می‌داند و چون به عقیده او هر هزار سال از عمر عالم، معادل با یک سال از عمر ظهورات و نمو آن‌ها به‌صورت کمال است، ازاین‌رو آدم را به نقطه تشبیه می‌کند و خود را به جوان دوازده ساله و من یظهره الله را به جوان چهارده ساله و این نیز از شواهد قطعی است که خود علی‌محمّد نیز زمان پیدایش من یظهره الله را نزدیک دو هزار سال پس از عصر خود فرض می‌کرده است.(2)

علی‌محمّد شیرازی (باب) دراین‌باره می‌نویسد: «مِن ظهور آدم الی ظهور نقطه البیان از عمر این عالم نگذشته الا دوازده هزار و دویست و ده سال و قبل این شکی نیست که از برای خدا عوالم و اوادم بودم ما لانهایه بوده و غیر از خدا کسی محصی آن‌ها نبوده و نیست و در هیچ عالمی مظهر مشیت نبوده الا نقطه بیان ذات حروف سبعه و نه حروف حی بیان و نه اسماء او الا اسماء بیان و نه امثال او الا امثال بیان.... و به عینه نقطه بیان همان آدم بدیع فطرت اول بوده و به عینه خاتمی که در ید اوست همان خاتم بوده که از آن روز تا امروز خدا حفظ فرموده و به عنیه آیه که مکتوب بر اوست همان آیه بوده که مکتوب بر او بوده این ذکر نظر مردم است و الا آن آدم در مقام نطفه این آدم می‌گردد مثلاً جوانی که دوازده سال تمام از عمر او گذشته نمی‌گوید که من آن نطفه هستم که از فلان سما نازل و در فلان عرض مستقر شده که اگر بگوید تنزل نموده... این است که نقطه بیان نمی‌گوید امروز منم مظاهر مشیت از آدم تا امروز که مثل این قول همین می‌شود و از این جهت است که رسول خدا نفرمود که من عیسی هستم، زیرا که آن وقتی است که عیسی از حد خود ترقی نموده و به آن حد رسیده و همچنین من یظهره الله در حد زمانی که محبوب چهارده ساله ذکر می‌شود، لایق نیست که بگوید من همان دوازده ساله که اگر بگوید نظر به ضعف مردم نموده، زیرا که شی رو به علو است نه دنو، اگر چه آن جوان چهارده ساله در حین نطفه آدم بوده و کم کم ترقی نموده تا آن که امروز دوازده ساله گشته و از این دوازده سالگی کم کم ترقی می‌نماید تا آن که به چهارده سالگی می‌رسد.»(3)

  • شایان بیان است که علی محمد شیرازی در هر دو جمله خود، او با کاربست واژه «بعینه» خود را همان حضرت آدم می داند؛ بنابراین این جمله را با توجیهاتی همچون شباهت شخصی، صفتی و ... نمی توان اصلاح کرد.

2. بهائیت

با بررسی آثار بهائیان این حقیقت آشکار می‌شود که در کیش بهائیت، موضوعی کلی به نام «بقای ارواح» هست، نه رستاخیزی که حشر و نشر، جهنم و بهشت، آتش و عذاب و حسابرسی اعمال از ویژگی‌های آن است.

آنان بر این باورند که انسان پس از مرگ نابود نمی‌شود و روحش برای همیشه می ماند. این دیدگاه پایین‌ترین مرحله از مراتب عالم آخرت از دیدگاه کتب آسمانی و قرآن کریم است. شاهد مدعای ما این است که در تمامی کتاب‌های بهائیت، حتی یک سخن درباره کیفیت و اصل مسئله معاد به میان نیامده است.

حسین‌علی نوری در جواب بی‌چاره‌ای که مسئله آخرت برایش مبهم است، می‌نویسد: «این‌که سؤال از بقای روح نمودی، این مظلوم (حسین‌علی نوری) شهادت می‌دهد بر بقای آن و این‌که سؤال از کیفیت آن نمودی انه لایوصف و لاینبغی أن یذکر الا علی قدر معلوم.»(4) از نظر وی کیفیت عالم آخرت امری وصف ناشدنی است و نباید جز مقدار اندکی درباره آن سخن گفته شود.

رهبران بهایی همواره این موضوع را برای بهاییان، مجهول و مبهم گذاشته‌اند و موضوع ماندگاری و بقای روح انسان را جایگزین بحث معاد کرده‌اند. عباس افندی در توضیح این بحث می‌نویسد: «در جهان دیگر حقیقت انسانی، صورت جسمانی ندارد؛ بلکه صورت ملکوتی دارد که از عنصر عالم ملکوت است. مقصود از ثواب و عذاب در جهان معنوی، کیفیتی است روحانی که فی الحقیقه به عبارت نیامده؛ ولی ناچار به صور محسوسه تشبیه شود.»(5)

بر فرض که بر اساس جمله عباس افندی نشانه هایی از اعتقاد به جهان پس از مرگ در آثار بهائیت پیدا شود، این باور به معاد روحانی صرف است، نه روحانی و جسمانی.

پانوشت

1. بیان، باب 13، واحد 3.
2. نقطة الکاف، ص 22.
3. بیان فارسی، باب 13، واحد 3.
4. الواح مبارکه، ص 164.
5. نصوص و الواح درباره ارواح، ص 76 و 126.

منبع: پایگاه جامع شناخت بهائیت

لینک پیگیری مقالات در پیام رسانها:

ایتا:
https://eitaa.com/bahaiat

تلگرام:
https://telegram.me/bahaiat_net

https://telegram.me/joinchat/BkW_SUFwlMXotBYfp0OE7A